
همه هنرمندان دیوانه اند!
سلام سلام...
جدیدا دارم زندگی یک سری از نقاش هارو میخونم که یه چیزی فهمیدم...
اینکه افراد خلاق هنرمند احتمال بیشتری دارند که به اختلال دو قطبی و شیدایی مبتلا شن:)))))
اولین کسیم که به این موضوع اقرار کرد شکسپیر بود.
حالت یک هنرمند واقعی رو زمانی که در خلوت فکری خودشه در نظر بگیرید. همون لحظه هایی که یک هنرمند ناب ساعت هایی را تاریکی به سر میبرد تا ایدهای رو در سرش بپروراند.
مثلا هنرمندانی مثل ونگوگ و بهتوون نمونه ی خوبی برای این موضوع اند.
یک مطالعه جدید اما ادعا میکنه که ارتباط ژنتیکی بین خلاقیت و بیماری روانی بر روی DNA ما نوشته شده.
از نظر آنها احتمال بیشتری دارد که نقاشها، موسیقیدانها، نویسندگان و رقاصها حامل ژنهای اختلال دوقطبی و شیزوفرنی باشند. از طرف دیگر، کشاورزان، کارگران و فروشندگان در رده آدمهای معمولی یا بهتر بگوییم غیر خلاق هستند.
استفانسن بر این باور است که چندین ژن وجود دارد که احتمال بروز شیزوفرنی و اختلال دوقطبی را افزایش میدهند. این ژنها میتوانند بر روی طرز فکر بسیاری از افراد تاثیرگذار باشند؛ البته همین ژنها بر روی گروهی دیگر چندان تاثیری ندارند. اما عوامل ژنتیکی، تجارب زندگی و تاثیرات مشابه برای یک درصد مردم میتواند مشکلساز باشد و خود شروع یک بیماری روانی باشد.
استفانسن میگوید: «اغلب وقتی که ما چیز جدیدی را خلق میکنیم، بین سلامت روانی و جنون حرکت میکنیم. به نظرم این نتایج مفهوم قدیمی نابغه دیوانه را پشتیبانی میکند. خلاقیت همان چیزی است که به ما افرادی مانند موتزارت، باخ، ونگوگ و دیگران را هدیه داد. این ویژگی برای جوامع بشری بسیار ضروری است، اما تقریبا یک درصد جمعیت بهای آن را پرداخت میکنند.»
استفانسن معتقد است که پژوهش او تنها توانست ارتباط ضعیفی بین بیماری روانی و خلاقیت را نشان دهد و پژوهشهای دیگر میتوانند مسیر این پژوهش را ادامه دهند. استفانسن در ادامه میگوید: «به نظرم خلاقیت به ما هدایای ارزشمندی را هدیه میدهد ولی ما باید بهای آن را بپردازیم. زمانی هم که نوبت بیولوژی بدنی ما میرسد باید بپذیریم که خلاقیت هم تاثیرات خوب دارد و هم تاثیرات بد.»
آلبرت روتِنبرگ استاد روانپزشکی دانشگاه هاروارد است که با صحبتهای استفانسن قانع نشده است. او میگوید: «رابطهای بین بیماری روانی و خلاقیت وجود نداد. این حرفها یک مفهوم رمانتیک بوده که به قرن 19 متعلق است. در آن موقع مطرح میشد که هنرمند همیشه در تقلا است و از جامعه جدا شده است و در درونش با اهریمن در ستیز است. اما ونگوگ را ببینید؛ او همانقدر که خلاق بود، بیماری روانی هم داشت. اگر نظر من را بخواهید باید بگویم که به نظرم عکس آن بیشتر صحت دارد: یعنی کسانی که خلاق هستند بیماری روانی ندارد؛ اما آنها از الگوها و فرآیندهای فکری استفاده میکنند که با دیگران متفاوت است.»
شاید بیماری روانی ونگوگ برای او یک نعمت بزرگ بود، اما خود ونگوگ به این قضیه اعتقاد نداشت. او در یکی از آخرین نامههایش یاس و ناامیدی خود نسبت به اختلال همیشگیاش را ابراز کرد: «آه، اگر من این بیماری ملعون را نداشتم چه کارهایی که میتوانستم انجام دهم.»